جدول جو
جدول جو

معنی چرخ بخاردن - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ بخاردن
به دنبال چیزی گشتن، جستجو کردن، چرخیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ دَ)
بمعنی حرکت دوری است. (آنندراج). گرد گردیدن. بدور خود یا بدور کسی گشتن.
- چرخ خوردن سر، دوار داشتن و گیج رفتن سر.
- ، برگشتن سر. رجوع به چرخ رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ بُ)
ماشین بخار. دستگاه بخار
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخ زدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چرخیدن، چرخ زدن، گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاره شدن پارچه و لباس، شکاف برداشتن دیوار و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
جر خوردن، از هم گسستن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزنش شنیدن، حرف خود را نگفتندم فرو بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
شوکه شدن، تکان ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
ناگهان، برخورد ناگهانی و غیرمترقبه، به صورت ناخواسته
فرهنگ گویش مازندرانی
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی